شنتیاشنتیا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره

مینویسم برای ستاره روی زمینم

دندون پانزدهم!

خوب اینم از این یکی مبارکه پسری جمعه هم واسه بار سوم رفتیم ارایشگاه دیگه شدی اقا پسر تو ارایشگاه هم پدر ما رو در اوردی از بس گریه کردی همون شب بعد ارایشگاه به پیشنهاد بابایی رفتیم واست اسباب بازی بگیریم که اینو گرفتیم تو هم خیلی خوشت اومد .اهنگ میزنه .حروف انگلیسی و یه چند تایی اعداد انگلیسی رو میگه قسمت بالاش هم رقص نور داره ....   پنج شنبه شب هم رفتیم واسه خونه فرش بگیریم که من طبق معمول از چیزی خوشم نیومد ولی از ستاره کویر یزد واسه اتاق شما اینو گرفتیم   ...
8 دی 1392

روزانه

امروز دو سه روزه که پسر گلم خوب شده هورا   خیلی خوشحالم که خوب شدی پسرم.دقیقا تو اون هفته ای که مچ دستم بهتر شده بود تو مریض شدی و چون احتیاج داشتی بغلت کنم و روزی چندین بار هم بشورمت دوباره دستم درد میکنه ولی فدای سرت  فقط از خدا میخوام درد و بلات بخوره تو جون  من و تو چیزیت نشه خلاصه که گذشت. دیروز دسته گلت رو به اب دادی و بشقاب سوپ من  رو از رو میز انداختی زمین و هزار تیکه شد من داشتم سکته میکردم هر دفعه یه چیزی میشکنه من نمیدونم تو رو بگیرم ظرفا رو جمع کنم سریع گذاشتمت رو تخت و تو شروع کردی به گریه منم تند تند جارو کشیدم تو این بین  یه چشمم به تو بود که از تحت دولا نشی یه چشمم به خرده شیشه ها  با...
4 دی 1392

مریضی...

پسر گلم نمیدونم چرا مریضی ازت دور نمیشه! از وقتی 1 سالت شد این سومین باره که تو فصل پاییز مریض میشی پریشب بعد اینکه بابا بهت یه کم میوه داد یه دفعه هر چی خوردی بالا اوردی بعدش حالت خوب بود و با من و بابا نشستی برنامه دوربین مخفی کانال جم رو دیدی و کلی خندیدی !منم گفتم حتما رودل کردی یا سردی کردی فرداش زیاد صبحونه نخوردی منم اصراری نداشتم . نهارحدود 3 قاشق خوردی و دیگه لب به غذا نزدی.یه کم ناراحت شدم گفتم خوب بعدا بهت میدم . غروب اومدم بهت دنت بدم که اونم نخوردی ! بعد من رفتم فیزیوتراپی و به بابات گفتم اول دنت بعد غذا بهت بده .وقتی اومدم خونه بابا گفت هیچ کدوم رو نخوردی من نگران شدم اخه از صبح فقط 100 سی سی شیر خورده بودی و یکی دو لقمه صبحونه...
28 آذر 1392
1